❤ ‿❤ اشک باران ❤ ‿❤
عاشقانه و عارفانه
 
 
سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, :: 20:39 ::  نويسنده : reza

 من به سیبی خشنو       

 و به بوییدن یک بوته ی بابونه

من به یک آیینه یک بستگی پاک قناعت دارم

من نمی خندم اگر بادکنک می ترکد

و نمی خندم اگر فلسفه ای ماه را نصف کند

من صدای پر بلدرچین را می شن   

 

ماه در خواب بیابان چیست؟  

  ****************************************

 

     زندگی رسم خویشاوندی است

 

 

 زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ

 

 پرسشی دارد اندازه ی عشق

 

 زندگی چیزی نیست که لب طاقچه ی عادت از یاد من و تو برود

  

 

زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد

 

 زندگی سوت قطاری است که در خواب پلی می پیچد

 

 زندگی مجذور آیینه است

 

 

 زندگی گل به توان ابدیت

 

 زندگی ضرب زمین در ضربان دل ماست

 

 زندگی هندسه ی ساده و یکسان نفسهاست

 

 

***************************  

هر کجا هستم باشم

آسمان مال من است

پنجره فکر هوا عشق زمین مال من است

 

چه اهمیت دارد

گاه اگر می رویند

 قارچهای غربت؟

 

 **************************************  

 

من نمی دانم

که چرا می گویند اسب حیوان نجیبی است

کبوتر زیباست

و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست

گل شبدر چه کم از لاله ی قرمز دارد

چشمها را باید شست جور دیگر باید دید

 

واژه ها را باید شست

واژه باید خود باد

واژه باید خود باران باشد

 

چتر ها را باید بست

زیر باران باید رفت

فکر را خاطره را زیر باران باید برد

با همه مردم شهر زیر باران باید 

   دوست را زیر باران باید دید    

 

عشق را زیر باران باید جست

 

 ***************************************

 

و اگر مرگ نبود دست ما در پی چیزی می گشت

 

 

و بدانیم اگر نور نبود منطق زنده ی پرواز دگرگون می شد

 

 و بدانیم که پیش از مرجلن خلائی بود در اندیشه ی دریاها

 

 مرگ پایان یک کبوتر نیست

 

 

 مرگ وارونه ی یک زنجره نیست

 

 مرگ در ذهن اقاقی جاریست

 

 مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد

 

 مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن می گوید

 

 مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است

 

گاه در سایه نشسته است به ما می نگرد

 

 و همه می دانیم ریه های لذت پر اکسیژن مرگ است

  

 *****************************************

 

 و نپرسیم که فواره ی اقبال کجاست؟

 

 و نپرسیم چرا قلب حقیقت آبی است؟

 

 **************************************

          

 

   من در این خانه به گمنامی غمناک علف نزدیکم

من صدای نفس باغچه را می شنوم

و صدای ظلمت را وقتی از برگی می ریزد

و صدای سرفه ی روشنی از پشت درخت

عطسه ی آب از هر رخنه ی سنگ

چکچک چلچله از سقف بهار

و صدای صاف باز و بسته شدن پنچره ی تنهایی

و صدای پاک پوست انداختن مبهم عشق

متراکم شدن ذوق پریدن در بال

و ترک خوردن خودداری روح

 

من صدای قدم خواهش را می شنوم

و صدای پای قانونی خون را در رگ

ضربان سحر چاه کبوتر ها

تپش قلب شب آدینه

جریان گل میخک در فکر

 

شیهه ی پاک حقیقیت از دور

من صدای وزش ماده را می شنوم

و صدای ایمان را در کوچه ی شوق

و صدای باران را روی پلک تر عشق

روی موسیقی نمناک بلوغ

و صدای متلاشی شدن شیشه ی شادی در شب

روی آواز انارستا ن ها

پاره پاره شدن کاغذ زیبایی

 پر و خالی شدن کاسه ی غربت از باد

 

 

 ****************************************

من ندیدم دو صنوبر را با هم دشمن

من ندیدم بیدی سایه اش را بفروشد به زمین

رایگان می بخشد نارون شاخه ی خود را به کلاغ

هر کجا برگی هست شور من می شکفد

 مثل یک گلدان می دهم گوش به موسیقی روییدن

   

 ******************************************

  

به سراغ من اگر می آیید

پشت هیچستانم

پشت هیچستان رگ های هوا پر قاصد هایی است

 

که خبر می آرند از گل وا شده ی دورترین نقطه ی خاک

پشت هیچستان چتر خواهش باز است

تا نسیم عطشی در بن برگی بدود

زنگ باران به صدا می آید

آدم اینجا تنهاست

و در این تنهایی سایه ی نارونی تا ابدیت جاریست

به سراغ من اگر می آیید

نرم و آهسته بیا یید که مبادا ترک بردارد چینی نازک تنهایی من

 

 

 

www.ashkbaran.loxbolg.com


سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, :: 20:3 ::  نويسنده : reza

 

سردم شده است و از درون می سوزم

حالا شده کار هر شب و هر روزم

تو شعر مرا بپوش سرما نخوری

من دکمه ی این قافیه را می دوزم
.
.
سوختن با تو به پروانه شدن می ارزد

عشق این بار به دیوانه شدن می ارزد

گرچه خاکسترم و هم سفر باد ولی

جستجوی تو به بی خانه شدن می ارزد
.
.
شاید فراموشت شدم ، شاید دلت تنگه برام

شاید بیداری مثل من ، به فکر اون خاطره هام

شاید تو هم شب که میشه میری به سمت جاده ها

بگو تو هم خسته شدی مثل من از فاصله ها
.
.
زبانم را نگاه خسته ات بست

زمستان با زمستان ها بپیوست

نگاهت لرزشی انداخت در دشت

دلم چون متن یک آیینه بشکست
.
.
باز هم از یاد تو ، شعله به پا خواسته

آتش سرخش ز نور ، قلب من آراسته

زردی روی مرا ، نیک تماشا نما

شمع وجود من از دوری تو کاسته
.
.
اینجا به جز درد و دروغ ، همخانه ای با ما نبود

در غربت من مثل من ، هرگز کسی تنها نبود

عشق و شعور و اعتقاد ، کالای بازار کساد

 

سوداگران در شکل دوست ، بر نارفیقان شرم باد

 

www.ashkbaran.loxbolg.com


سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, :: 19:56 ::  نويسنده : reza

 دلم از قصه می میره

 

    نفس هام بی تو می میره

                                       
          آخه من دل به تو بستم           
                                                                
   دوستت دارم
               __ ________________
         So i say it in a breath , Hope my dreams will take me there 
      To see you once again my love , where the skies are blue 
       All the seas go coast to coast , where the fields are green
           Find the palce i love the most , To see you once again my love


www.ashkbaran.loxbolg.com


سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, :: 19:50 ::  نويسنده : reza

   در نگاه ات همه ی مهربانی هاست:  

    قاصدی که زندگی را خبر می دهد.

   و در سکوت ات همه ی صداها:       

   فریادی که بودن را تجربه می کند.
           * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
            کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شو  و انسان با نخستین درد.

    در من زندانی ستمگری ب که به آواز زنجیرش خو نمی کرد-          

 من با نخستین نگاه تو آغاز شدم.
 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

تو که ای؟ سرو آزاده ی من

نور چشم خدا داده من

چشم تو، جام من، باده ی من

تو امیدم، توانم، بقایم.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
سالها دل بمهر تو بستم

پشت خود را ز غمها شکستم

نیمه شبها براهت نشستم

تا شود از تو روشن سرایم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
چون روی بامدادان ز پیشم

غمزده، خسته جان، دلپریشم

بی خبر از دل و جان خویشم

همدم غم، اسیر بلایم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
تا که شب سوی من باز گردی

بادل خسته همراز گردی

همدم جان ناساز گردی

بر فلک هست، دست دعایم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
من ز دنیا، تو را برگزیدم

رنج بی حد بپایت کشیدم

تا شود سبز، باغ امیدم ـ

جان ز تن رفت و نیرو ز پایم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
زندگی بی تو، شوری ندارد

بی تو جانم سروری ندارد

چشم من بی تو نوری ندارد

ای جمال تو نور و ضیایم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
یادم آید یکی نیمه شب بود

در تن و جان تو سوز تب بود

جان من زین مصیبت بلب بود

شاهدم گریه ها یهایم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بی خبر بودی از زاری من

غافل از رنج بیداری من

فارغ از درد و غمخواری من

و آنهمه ندبه و ناله هایم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بودی آن عهدها خاکبیزان

میخرامیدی افتان و خیزان

من بدنبال تو اشکریزان

تا که در پای تو سر بسایم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بود آن روزگاران، شبانم

نرگسی مست تر از شرابم

سیمگون سینه، چون ماهتابم

رفت از کف جمال و صفایم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بلبل من! نوای تو خواهم

عمر را در هوای تو خواهم

زندگی را برای تو خواهم

تو بپائی اگر من نپایم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دست ات را به من بده

دست های تو با من آشناست

ای دیر یافته با تو سخن می گویم

به سان ابر که با توفان

به سان علف که با صحرا

به سان باران که با دریا

به سان پرنده که با بهار

به سان درخت که با جنگل سخن می گوید

زیرا که من

ریشه های تورا دریافته ام

زیرا که صدای من

با صدای تو آشناست.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
شانه ات مجاب ام می کند

در بستری که عشق

تشنه گی ست

زلال شانه های ات

هم چنان ام عطش می دهد

در بستری که عشق

مجاب اش کرده است.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
تـن تـو آهـنگی است

و تـن من کلمه ای است

که در آن می نـشیند

تا نـغمه ای در وجود آیـد

سروده ی که تـداوم را می تـپد

در نگاهت همه ی مهـربـانی هاست:

قـاصدی که زنـدگی را خبر می دهد.

و در سکـوتـت همه صداها

فـریـادی که بـودن را

تـجربـه می کـند.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
عـشق

خـاطره یی ست به انتـظار ِ حـدوث و تـجـدد نـشسته٬

چـرا کـه آنـان اکـنون هـر دو خـفـته انـد.

در ایـن سوی بـستر

مـردی و

زنـی

در آن سـوی.

تــندبـادی بـر درگـاه و

تـندبـاری بـر بـام.

مـردی و

زنـی

خـفته.و در انتـظار ِ تـکرار و حـدوث

عــشقی

خـسته.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
با درودی به خانه می آیی و

با بدرودی

خانه را ترک می گویی

ای سازنده!

لحظه ی ِ عمر ِ من

به جز فاصله یِ میان این درود و بدرود نیست:

این آن لحظه ی ِ واقعی ست

که لحظه ی ِ دیگر را انتظار می کشد.

نوسانی در لنگر ساعت است

که لنگر را با نوسانی دیگر به کار می کشد.

گامی است پیش از گامی دیگر

که جاده را بیدار می کند.

تداومی است که زمان مرا می سازد

لحظه ای است که عمر ِ مرا سرشار می کند.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
اشک رازیست

لبخند رازیست

عشق رازیست

اشک آن شب لبخند عشقم بود

قصه نیستم که بگویی

نغمه نیستم که بخوانی

صدا نیستم که بشنوی

یا چیزی چنان که ببینی

یا چیزی که چنان بدانی…

من درد مشترکم

مرا فریاد کن.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
آنگاه بانوی پر غرور عشق خود را دیدم

در آستانه پر نیلوفر،

که به آسمان بارانی می اندیشید

وآنگاه بانوی پر غرور عشق خود را دیدم

در آستانه پر نیلوفر باران،

که پیرهنش دستخوش بادی شوخ بود

و آنگاه بانوی پر غرور باران را

در آستانه نیلوفرها،

که از سفر دشوار آسمان باز می آمد.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
من کیم؟ گنج مهر و وفایم

من کیم؟ آسمان سخایم

من کیم؟ چهره یی آشنایم

مادرم، جلوه گاه خدایم

من کیم؟ عاشق روی فرزند

جان من پر کشد سوی فرزند

بر نخیزد دل از کوی فرزندعاشقم، عاشقی مبتلایم

www.ashkbaran.loxbolg.com


سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, :: 19:39 ::  نويسنده : reza

 چون سیب رسیده ای

         با رود می روم

         کاش شاخه ای که از می گیردم

             دست تو باشد!!!!!

 

www.ashkbaran.loxbolg.com


سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, :: 19:36 ::  نويسنده : reza

                                                          

      هر که آید گوید: 

 گریه کن، تسکین است

گریه آرام دل غمگین است 

چند سالی است که من می گریم

در پی تسکینم 

ولی ای کاش کسی می دانست

چند دریا

بین ما فاصله است

من و آرام دل غمگینم 

 

www.ashkbaran.loxbolg.com


سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, :: 19:32 ::  نويسنده : reza

      وقتی میشی نیاز من که نباشی پیش من 

اشکهای چشمامو ببین که میریزه به پای تو 

بازم که بیقرارمو دلواپسی نگاه تو 

تموم هستی منی بمون همیشه پیش من 

اگر شدم عاشق تو نزار بیتاب بمونم 

لا لایی شبام تویی نزار که بی خواب بمونم 

دارم برات شعر میخونم شاید به یادم بمونی 

فقط یه چیز اذت میخوام همیشه عاشق بمونی 

دوست دارم خیلی کمه ولی جز این چیزی نبود 

واژه ها رو ولش کنیم عشقمو از چشام بخون

 

www.ashkbaran.loxbolg.com


سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, :: 19:31 ::  نويسنده : reza

 

غریبه  

 

نمیدانم 

 

گنجشک ها که آنقدر شبیه همند 

 

چطور همدیگر را میشناسند 

  

و نمیدانم 

 

چقدر شبیه من هست

  

که تو دیگر مرا نمیشناسی! 

www.ashkbaran.loxbolg.com


سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, :: 19:29 ::  نويسنده : reza

 

هر که آید گوید:

گریه کن، تسکین است

گریه آرام دل غمگین است 

چند سالی است که من می گریم

در پی تسکینم 

ولی ای کاش کسی می دانست

چند دریا

بین ما فاصله است

من و آرام دل غمگینم 

 

www.ashkbaran.loxbolg.com


سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, :: 19:20 ::  نويسنده : reza

 حرف کمی نبود قرار ومدار عشق 

اما چه فایده – 

که نفهمیم یار را! 

ای روح های ناب ! 

دوباره به پا کنید 

قدری برای اهل زمستان 

بهار را ! 

www.ashkbaran.loxbolg.com


سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, :: 18:56 ::  نويسنده : reza

تنهايي را دوست دارم زيرا دروغي در آن نيست...

تنهايي را دوست دارم زيرا خداوند هم تنهاست...

تنهايي را دوست دارم زيرا بي وفا نيست...

تنهايي را دوست دارم زيرا عشق دروغي در آن نيست...

تنهايي را دوست دارم زيرا تجربه کردم..

تنهايي را دوست دارم زيرا دلهاي شکسته هميشه تنهايند..

 

www.ashkbaran.loxbolg.com


چهار شنبه 16 اسفند 1387برچسب:, :: 16:18 ::  نويسنده : reza

 نمیدانم چرا تنم میلرزد وقتی صبحت از تو میشود نه از ترس حضورت نیست ،

از آروزی به تو رسیدن است ، از شاید ها و باید ها

و از اینکه نمیدانم داشتنت رو عاشقانه اشک بریزم یا دوریت را …

شاید روزی تنم لرزید و دستانت را روی شانه هایم گذاشتی

و گفتی زیر لب اشک شوق بریز من به کنارت آمده ام برای همیشه !

www.ashkbaran.loxbolg.com

ادامه مطلب ...


شنبه 18 آبان 1387برچسب:, :: 18:54 ::  نويسنده : reza


چــرا آدمـــا نمیـــدونن بعضــــــــی

وقتهــــا خـــــداحافـــــظ یعنـــــــی :

" نــــذار برم "

www.ashkbaran.loxbolg.com


صفحه قبل 1 ... 29 30 31 32 33 ... 34 صفحه بعد

درباره وبلاگ
موضوعات
آخرین مطالب
تنها دو روز...
میترسم ..
بیداری.... عشق و زندگیم... بوسه... خدا... متن آهنگ سامان جلیلی به نام بی انصاف برهان عشـق… دوستت دارم ... عشق .... عشق من.... مجموعه جملات زیبا و عاشقانه بسیار ناب و رمانتیک خاص 96 – 2017 کاش می شد … تسلیت....
پيوندها

 

 

 





نويسندگان