❤ ‿❤ اشک باران ❤ ‿❤
عاشقانه و عارفانه
 
 
چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, :: 12:21 ::  نويسنده : reza

 ۱.3ta 7dare Zemestona khiabona barf dare Sabuno be dast bemali kaf dare Irano injori nabin naft dare Nonvaie mahalamon saf dare Ahangaye ghadimi tosh daf dare

 

 


 

۲.تو بالا رفتی تار شدی ،پایین اومدی پود شدی ،پیر شدی ،جوون شدی، میوه شدی ،هسته شدی،امید شدی یاس شدی،ستاره نحس شدی ،خلاصه ادم نشدی!

 


 

۳.توي حوضي كه ماهي نباشه قورباغه سالاره ! . . . . . چاكرتيم سالار !

 


 

۴.Ghazanfar zang mizane sabte ahval mige bebakhshid unja sabte ahvale? Migan bale Mige man emruz halam khube , lotfan sabtesh konid!

 


 

۵.مرد اولي : امان از دست اين زنها ، زنم تمام دارائيمو برداشت و رفت مرد دومي : خوش به حالت ، زن من تمام دارائيمو برداشت و نرفت !

www.ashkbaran.loxbolg.com


چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, :: 12:20 ::  نويسنده : reza

 1.شعار زندانیان زابیرا هنگام آزادی یوزارسیف :

ایول ایول ! داش یوزارو ایول !!!
ایول ایول ! داش یوزارو ایول !!!

 


 

2.صبح که از خواب پا میشی 2 کار انجام بده
1.خدا رو شکر کن که زنده ای
2. برو حمام چون بقیه هم میخوان زنده باشن و زندگی کنن !!!

 


 

3.-

-

-

-

-

-

-

این پیامک جهت خراب کردن دکمه پائین شما بوده ! و ارزش دیگری ندارد !!!

 


 

4.تو باغ دلم
تو تنهائی ،
تنهای تنها ،
پس سعی کن در
ست به گلها آب بدی !! تنها آفتابه موجود !!!

 


 

5.من هم یک روز اسکانیا بودم ! غم روزگار این چنینم کرد !
نوشته پشت نیسان !!!

 


 

6.اگر از من بپرسند بهترین ، زیباترین و محبوب ترین آدم دنیا کیه ؟ انگشتم رو به سمت تو دراز میکنم و میگم : این نمی تونه باشه !

www.ashkbaran.loxbolg.com


چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, :: 12:18 ::  نويسنده : reza

 ۱.چند ماهه توی قلبم خونه کردی و تا حالا کرایه خونه ندادی!

اگه تا یک ماه دیگه با صاحب خونه ازدواج نکنی حکم تخلیه میگره واست


 

 ۲.بر اثر قطع برق ، در یکی از شهر های کشور ، ده ها تن از هم وطنانمان

ساعتها روی پله برقی گیر کردند !!!


 

 ۳.جواب كنكور مياد . غضنفر رتبش راديكالي در اومده بوده !!!


 

 ۴.با فعال سازی پیام چند رسانه ای mms در صورت نداشتن اس ام اس جدید

میتوانید عکس خود را برای ما بفرستید تا بخندیم !!!

www.ashkbaran.loxbolg.com


چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, :: 12:17 ::  نويسنده : reza

 1. اددا بابا دد

اي ي ي ي

قاقا

ا ا ا ا ا

...

...

...

ببخشید! گوشيم دست بچه بود!


 

2. میمون چی توز بازنشسته شده، بهتره زودتر برای استخدام اقدام کنی!


 

3. o<-< __ o<-< __ o<-< __ o<-< __ o<-< __

خیال نکن اینا از دوریت مردن. دارن خودشونو برنزه می کنن!


 

4. شركت توليدات داروگر به علت فرار كردن قورقوری به شما نيازمند است!


 

5. زندگی کن ولی اسیر نشو

عاشق شو ولی دیوانه نشو

دوستت دارم ولی لوس نشو!


 

6. شرمنده به خدا، آره می دونم خواب بودی، خوب بابا فحش نده دیگه، کارت داشتم که بیدارت کردم. می خواستم بدونم ماهی وقتی غذا می خوره، آب نمی ره تو دهنش؟

www.ashkbaran.loxbolg.com


چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, :: 12:16 ::  نويسنده : reza

 1. ____ (/ (/

\____/(@@)

/-----\ _(¥ )

l l _ l l

^^ ^^

...

چیه؟ تعجب کردی عکستو دارم؟

 


 

2

 

. به خانمی که سن واقعی اش را می گوید نباید اعتماد کرد، چون از چنین خانمی گفتن هر چیزی بر میاد!


 

3. آرزومند قطع برق منزل شما در حين پخش سريال يوسف...

با تشكر، معبد آمون


 

4. فرستنده: من

دلیلش: محبت

هدفم: خوشنودیت

نتیجه اش: 16 تومان ضرر!

 

www.ashkbaran.loxbolg.com


چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, :: 12:12 ::  نويسنده : reza

 ۱.به سلامتی سال گاو امسال نمیگیم "من"  فقط: مــــــــــــــا

 


 

 ۲. سلام ببخشید بیدارت كردم. . . . . . . میخواستم بدونم چند صفحه از پیك نوروزیتو حل كردی ؟

 


 

۳.اي کـــاش بــاران بودم , تا غبار رويت را ميشستم ! . . . . . . . . خودت که سال به سال صورتتو نمي شوري !!!

www.ashkbaran.loxbolg.com


چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, :: 12:4 ::  نويسنده : reza

 

. چنديست که بيــمار وفايت شده ام

 

در بستر غم چشم به راهت شـده ام

اين را تو بدان اگر بمـيـــرم روزي

مســــــول تويي کــه مـن فــــــــــــــــدايت شــده ام


 

. خيانت تنها اين نيست که شب را با ديگري بگذراني ...

خيانت ميتواند دروغ دوست داشتن باشد !

خيانت تنها اين نيست که دستت را در خفا در دست ديگري بگذاري ...

خيانت ميتواند جاري کردن اشک بر ديدگان معصومي باشد !

گناه تنها کردار زشت نيست ...

گناه ميتواند ذهن هوس آلود باشد


 . اجازه هست قلبمو برات چراغوني كنم، 

پيش نگاه عاشقت چشمامو قربونت كنم،

اجازه هست پناه من گرمي آغوشت بشه،

هر اسمي جز اسم خودم ديگه فراموشت بشه،اجازه هست جار بزنم بگم چقدر دوستت دارم.


 

. يه شب خوب تو آسمون يه ستاره چشمك زنون خنديد و گفت كنارتم تا آخرش تا پاي جون، ستاره ي قشنگي بود آروم و ناز و

مهربون ستاره شد عشق منو منم شدم عاشق اون، اما زياد طول نكشيد عشق من و ستاره جون، ماه اومدو ستاره رو دزديدو برد

نامهربون، ستاره رفت با رفتنش منم شدم بي همزبون، حالا شبا به ياد اون چشم مي دوزم به آسمون، دلم مي خواد داد بزنم (اين

بود قول و قرارمون؟) تو رفتي و با رفتنت نذاشتي حتي يك نشون، دوستت دارم ستاره جون تا آخرش تا پاي جون


 

. گل عشق تو هستم شبنمم باش، 

دلم دنياي زخمه مرحمم باش،

ز درد بي كسي قلبم شكسته،

به شهر بي كسي ها همدمم باش.


 

. هرگز نديدم بر لبي لبخند زيباي تو را،

هرگز نمي گيرد كسي در قلب من جاي تو را.

 


www.ashkbaran.loxbolg.com


چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, :: 12:3 ::  نويسنده : reza

 

 پاییز را دوست دارم...

 

 

 

بخاطر غریب و بی صدا آمدنش

 

 

بخاطر رنگ زرد زیبا و دیوانه کننده اش

 

 

 

 

بخاطر خش خش گوش نواز برگ هایش

 

 

بخاطر صدای نم نم باران های عاشقانه اش

 

 

 

 بخاطر رفتن و رفتن... و خیس شدن زیر باران های پاییزی

 

 

بخاطر بوی مست کننده خاک باران خورده کوچه ها

 

 

 

بخاطر غروب های نارنجی و دلگیرش

 

 

 بخاطر شب های سرد و طولانی اش

 

 

 

بخاطر تنهایی و دلتنگی های پاییزی ام

 

 

بخاطر پیاده روی های شبانه ام

 

 

 

           بخاطر بغض های سنگین انتظار

 

 

بخاطر اشک های بی صدایم

 

 

 

بخاطر سالها خاطرات پاییزی ام

 

 

بخاطر معصومیت کودکی ام

 

 

 

بخاطر نشاط نوجوانی ام

 

 

بخاطر تنهایی جوانی ام

 

 

بخاطر اولین نفس هایم

 

 

 

بخاطر اولین گریه هایم

 

 

بخاطر اولین خنده هایم

 

 

بخاطر دوباره متولد شدن

 

 

 

بخاطر رسیدن به نقطه شروع سفر

 

 

بخاطر یک سال دورتر شدن از آغاز راه

 

 

 

بخاطر یک سال نزدیک تر شدن به پایان راه

 

 

بخاطر غریبانه و بی صدا رفتنش

 

 

پاییز را دوست دارم، بخاطر خود پاییز

 

و من عاشقانه پاییز را دوست دارم...

 

www.ashkbaran.loxbolg.com


چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, :: 11:57 ::  نويسنده : reza

از کوچه های حادثه به آرامی می گذرم ، با دستهایم چشمانم را محو می کنم تا ببینم آن کوچه بن بست تنهایی عشق را...

دلم عجیب هوای دیدنت را کرده است ، دستانم را کمی کنار می زنم و از لا‌ به لا‌ی انگشتان لرزانم نیم نگاهی به گذشته ناتمامم می اندازم ، چیز زیادی نیست و از من نیز چیزی نمانده است جز آیینه زلا‌لی که از آن گله دارم که چرا حقیقت زندگی را از من پنهان کرد... !؟ و تو ای سنگ صبور لحظه لحظه های عمر کوتاه من ، چقدر

بی کس و تنها ماندی ! جواب صفحه های سفیدت را چه دهم که من نیز بی وفایی را از زمانه آموختم.

می دانم دلت آنقدر بزرگ و دریایی است که مرهم زخم های بی کس ام باقی بمانی و یک امشب دیگر را با من تا سحرگاهان همنوا شوی.

به سراغت نیامدم چون روح باران زده شیدای روزهای آشنایی گرفتار تگرگی بی پایان شد و اینگونه سیلا‌ب عشق در مسیر طغیان آمال و آرزوهایم تبدیل به سرابی شد.

نبودی تا ببینی که چگونه غزل در تاب یاسمن تب کرد و تا صبح نالید ، نبودی تا ببینی که آسمان چه بی قرار و معصومانه اشک می ریخت و تن سرد مرا نوازش می کرد ، نبودی تا ببینی که چگونه چشمانم در انتظارت ماند و نیامدی...

تو خود گفتی که دنیا فدای تو و چشمانت ، تو خود گفتی آبیِِِ آرامشِ دریا فدای نگاهت ، تو خود گفتی سرخی آتشین شقایق ها فدای قلب کوچکت...

حالا‌ از آن حرفهای رنگین اثری نیست و تمام آبی ها و قرمزها برایم رنگ باخته اند ، از تو نیز به خاطر دو رنگ بودنت شکوه ای ندارم ، چون دیگر دنیا برای من بی رنگ است!

و اما باز هم تو ای حریم پاک و بی آ لا‌یشم! می خواهم ترکت کنم و هیچ گاه به سوی صفحه های قلم خورده ای که خود بر رویت حک کردم ، باز نگردم . شاید اینگونه مجبور نباشی دستهای سفیدت را به زیر چکه های دلتنگی ام بگیری و له شوی و گیسوانم را بر تن لطیفت احساس کنی.

لحظه ، لحظه ای است جادوئی... ! در کنج خلوت این اتاق دستهای دختری ، آرام صندوقچه ای را مهر می کند و زمزمه ای در زیر لب دارد . نوایش ضعیف نیست اما هیچ کس نمی تواند بفهمد او چه می گفت و دیگر نمی گوید...

                 

www.ashkbaran.loxbolg.com


سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, :: 21:13 ::  نويسنده : reza

 

نگه دگر به سوی من چه می کنی؟ 

چو در بر رقیب من نشسته ای

به حیرتم که بعد از آن فریبها

تو هم پی فریب من نشسته ای

به چشم خویش دیدم آن شب ای خدا

که جام خود به جام دیگری زدی

چو فال حافظ آن میانه باز شد

تو فال خود به نام دیگری زدی

برو برو به سوی اومرا چه غم

تو آفتابی او زمین من آسمان

بر او بتاب زانکه من نشسته ام

به ناز روی شانه ی ستارگان

بر او بتاب زانکه گریه می کند

در این میانه قلب من به حال او

کمال عشق باشد این گذشتها

دل تو مال من تن تو مال او

تو که مرا به پرده ها کشیده ای

چگونه ره نبرده ای به راز من؟

گذشتم از تو زانکه در جهان

تنی نبود مقصد نیاز من

اگر به سویت اینچنین دویده ام

به عشق عاشقم نه بر وصال تو

به ظلمت شبان بی فروغ من

خیال عشق خوشتر از خیال تو

کنون که در کنار او نشسته ای

تو و شراب و دولت وصال او

گذشته رفت و آن فسانه کهنه شد

تن تو ماند و عشق بی زوال او
(فروغ فرخزاد)

 


www.ashkbaran.loxbolg.com


سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, :: 21:11 ::  نويسنده : reza

 بعد از آن دیوانگی ها ای دریغ

 

باورم ناید که عاقل گشته ام
گوییا او مرده درمن کاینچنین
خسته و خاموش و باطل گشته ام
هردم از آیینه می پرسم ملول
چیستم دیگربه چشمت چیستم؟
لیک در آیینه می بینم که وای
سایه ای هم زانچه بودم نیستم
همچو آن رقاصه ی هندو به ناز

 

پای می کوبم ولی بر گور خویش
وه که با حسرت این ویرانه را
روشنی بخشیده ام از نور خویش
ره نمی جویم به سوی شهر نور
بی گمان در قعر گوری خفته ام
گوهری دارم ولی آن را زبیم
در دل مردابها بنهفته ام
می روم اما نمی پرسم زخویش
ره کجا؟منزل کجا؟مقصود چیست؟
بوسه می بخشم ولی خود غافلم
کاین دل دیوانه را معبود کیست
او چو در من مرد ناگه هرچه بود

 

در نگاهم حالتی دیگر گرفت
گوئیا شب با دو دست سرد خویش
روح بی تاب مرا در برگرفت
آه آری این منم اما چه سود
او که در من بود دیگر نیست نیست
می خروشم زیر لب دیوانه وار
او که در من بود آخر کیست کیست؟
(فروغ فرخزاد)

 

www.ashkbaran.loxbolg.com


سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, :: 21:7 ::  نويسنده : reza

 رفتم مرا ببخش ومگو وفا نداشت

راهی به جز گریز برایم نمانده بود

این عشق آتشین پر از درد بی امید

در وادی گناه و جنونم کشانده بود

رفتم که داغ بوسه ی حسرت ترا

با اشکهای دیده ز لب شستشو دهم

رفتم که ناتمام بمانم در این سرود

رفتم که با نگفته به خود آبرو دهم

رفتم مگو مگو که چرا رفت ننگ بود

عشق من و نیاز توو سوزو ساز ما

ازپرده ی خموشی وظلمت چونورصبح

بیرون فتاده بود به یکباره راز ما

رفتم که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم

در لابلای دامن شبرنگ زندگی

رفتم که در سیاهی یک گور بی نشان

فارغ شوم ز کشمکش وجنگ زندگی

من از دو چشم روشن و گریان گریختم

از خنده های وحشی طوفان گریختم

از بستر وصال به آغوش سرد هجر

آزرده از ملامت وجدان گریختم

ای سینه در حرارت سوزان خود بسوز

دیگر سراغ شعله ی آتش ز من مگیر

می خواستم شعله شوم سرکشی کنم

مرغی شدم به کنج قفس بسته واسیر

روحی مشوشم که شبی بی خبر ز خویش

در دامن سکوت به تلخی گریستم

نالان ز کرده ها وپشیمان زگفته ها

دیدم که لایق تو و عشق تو نیستم

(فروغ فرخزاد)

www.ashkbaran.loxbolg.com


سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, :: 21:6 ::  نويسنده : reza

 

یک شب ز ماورای سیاهی ها

                چون اختری بسوی تو می ایم            

بر بال بادهای جهان پیما

شادان به جستجوی تو می ایم

سرتا بپا حرارت و سرمستی

چون روزهای دلکش تابستان

پر میکنم برای تو دامان را

از لاله های وحشی کوهستان

یک شب ز حلقه که به در کوبم

در کنج سینه قلب تو می لرزد

چون در گشوده شد تن من بی تاب

در بازوان گرم تو می لغزد

دیگر در آن دقایق مستی بخش

در چشم من گریز نخواهی دید

چون کودکان نگاه خموشم را

با شرم در ستیز نخواهی دید

یکشب چو نام من به زبان آری

می خوانمت به عالم رویایی 

 بر موجهای یاد تو می رقصم

چون دختران وحشی دریایی

یکشب لبان تشنه من با شوق

در آتش لبان تو میسوزد

چشمان من امید نگاهش را

بر گردش نگاه تو میدوزد

از زهره آن الهه افسونگر

رسم و طریق عشق می آموزم

یکشب چو نوری از دل تاریکی

در کلبه ات شراره می افروزم

آه ای دو چشم خیره به ره مانده

آری منم که سوی تو می آیم

بر بال بادهای جهان پیما

شادان به جستجوی تو می آیم 

 

www.ashkbaran.loxbolg.com


سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, :: 21:3 ::  نويسنده : reza

 کاش چون پاییز بودم ... کاش چون پاییز بودم

 کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم

برگهای آرزوهایم یکایک زرد میشد

آفتاب دیدگانم سرد میشد

آسمان سینه ام پر درد می شد

ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ میزد

اشکهایم همچو باران

دامنم را رنگ می زد

وه ... چه زیبا بود اگر پاییز بودم

وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم

شاعری در چشم من می خواند ...شعری آسمانی

در کنار قلب عاشق شعله میزد

در شرار آتش دردی نهانی

نغمه من ...

همچو آوای نسیم پر شکسته

عطر غم می ریخت بر دلهای خسته

پیش رویم

چهره تلخ زمستان جوانی

پشت سر

آشوب تابستان عشقی ناگهانی

سینه ام

منزلگه اندوه و درد و بدگمانی

کاش چون پاییز بودم ... کاش چون پایز بودم 

(فروغ فرخزاد) 

 

 

www.ashkbaran.loxbolg.com


سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, :: 21:1 ::  نويسنده : reza

 در دو چشمش گناه می خنديد\

         بر رخش نور ماه می خنديد

           در گذرگاه آن لبان خموش

            شعله ئی بی پناه می خنديد


                    شرمناك و پر از نيازی گنگ

                           با نگاهی كه رنگ مستی داشت

                        در دو چشمش نگاه كردم و گفت:

                        بايد از عشق حاصلی برداشت


                            سايه ئی روی سايه ئی خم شد

                       در نهانگاه رازپرور شب

                      نفسی روی گونه ئی لغزيد

                                بوسه ئی شعله زد ميان دو لب

                      (فروغ فرخزاد)

 

www.ashkbaran.loxbolg.com


سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, :: 20:59 ::  نويسنده : reza

                                                             شب تیره و ره دراز و من حیران                                                            

 

 فانوس گرفته او به راه من

 

بر شعله بی شکیب فانوسش

 

وحشت زده می دود نگاه من

 

بر ما چه گذشت ؟ کس چه میداند

 

در بستر سبزه های تر دامان

 

گویی که لبش به گردنم آویخت

 

الماس هزار بوسه سوزان

 

بر ما چه گذشت ؟ کس چه میداند

 

من بوته وحشی نیازی گرم

 

او زمزمه نسیم صحراها

 

من تشنه میان بازوان او

 

همچون علفی ز شوق روییدم

 

تا عطر شکوفه های لرزان را

 

در جام شب شکفته نوشیدم

 

باران ستاره ریخت بر مویم

 

از شاخه تکدرخت خاموشی

 

در بستر سبزه های تر دامان

 

من ماندم و شعله های آغوشی

 

می ترسم از این نسیم بی پروا

 

گر با تنم این چنین در آویزد

 

ترسم که ز پیکرم میان جمع

 

عطر علف فشرده برخیزد

(فروغ فرخزاد)

www.ashkbaran.loxbolg.com


سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, :: 20:57 ::  نويسنده : reza

 آه ای مرد که لبهای مرا 

       

  از شرار بوسه ها سوزانده ای                   

  

هیچ در عمق دو چشم خامشم 

  

راز این دیوانگی را خوانده ای؟ 

  

هیچ میدانی که من در قلب خویش

 

نقشی از عشق تو پنهان داشتم؟ 

 

هیچ میدانی کز این عشق نهان

  

آتشی سوزنده بر جان داشتم؟

 

گفته اند آن زن زنی دیوانه است

   

کز لبانش بوسه آسان می دهد

  

آری اما بوسه از لبهای تو

  

بر لبان مرده ام جان میدهد

  

هرگزم در سر نباشد فکر نام 

 

این منم کاینسان تو را جویم به کام 

 

خلوتی میخواهم و آغوش تو

  

خلوتی میخواهم ولبهای جام

  

فرصتی تا بر تو دور از چشم غیر

  

ساغری از باده هستی دهم

  

بستری میخواهم از گلهای سرخ

  

تا در آن یک شب تو را مستی دهم

  

آه ای مردی که لبهای مرا

  

از شرار بوسه ها سوزانده ای

  

این کتابی بی سرانجامست و تو

  

صفحه کوتاهی از آن خوانده ای

(فروغ فرخزاد)

 

www.ashkbaran.loxbolg.com


سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, :: 20:51 ::  نويسنده : reza

 .شب و هوس                                             ۳۱.راز من

۲.شعله رمیده                                              ۳۲.دختر و بهار

۳.رمیده                                                         ۳۳.خانه متروک

۴.خاطرات                                                     ۳۴.یک شب

۵.رویا                                                            ۳۵.در برابر خدا

۶.هر جایی                                                   ۳۶.ازی ستاره ها

۷.اسیر                                                          ۳۷.حلقه

۸.بوسه                                                         ۳۸.اندوه

۹.ناآشنا                                                        ۳۹.صبر سنگ

۱۰.یادی از گذشته                                       ۴۰.از دوست داشتن

۱۱.پاییز                                                         ۴۱.خواب

۱۲.وداع                                                        ۴۲.صدایی در شب

۱۳.افسانه تلخ                                             ۴۳.دریایی

۱۴.گریز و درد

۱۵.انتقام

۱۶.دیو شب

۱۷.عصیان

۱۸.شراب خون

۱۹.دیدار تلخ

۲۰.گمگشته

۲۱.از یاد رفته

۲۲.ناشناس

۲۳.چشم به راه

۲۴.آیینه شکست

۲۵.خسته

۲۶.بازگشت

۲۷.بازگشت

۲۸.نشق پنهان

۲۹.بیمار

۳۰.مهمان

www.ashkbaran.loxbolg.com


سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, :: 20:48 ::  نويسنده : reza

 آیامی دانستید فقط یک نفر از یک میلیارد نفر بیش از ۱۱۶ سال عمر میکند.


. آیامی دانستید هر آمریکایی به طور میانگین ۲ کارت اعتباری دارد.


. آیامی دانستید قلب انسان میتواند خون را ۱۰ متر به بیرون پرتاب کند.

www.ashkbaran.loxbolg.com

ادامه مطلب ...


سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, :: 20:47 ::  نويسنده : reza

آیا میدانستید که دانشمندان ثابت کرده اند که گل سرخ ترکیبی از بوی 40 نوع گل مختلف است ؟

آیا میدانستید که اگر کلفتی تارعنکبوت به اندازه مغز یک مداد به هم تنیده میشد می‌توانست یک هواپیمای بویینگ سنگین وزن را تحمل کند ؟

 

www.ashkbaran.loxbolg.com

ادامه مطلب ...


درباره وبلاگ
موضوعات
آخرین مطالب
تنها دو روز...
میترسم ..
بیداری.... عشق و زندگیم... بوسه... خدا... متن آهنگ سامان جلیلی به نام بی انصاف برهان عشـق… دوستت دارم ... عشق .... عشق من.... مجموعه جملات زیبا و عاشقانه بسیار ناب و رمانتیک خاص 96 – 2017 کاش می شد … تسلیت....
پيوندها

 

 

 





نويسندگان